ای بـابـا...

امـروز اعصـاب ِ داغـونـی داشتـم امـا کلـی خنـدیـدم

نمیـدونم چـرا یـه سـری ـآ هنـوز بچـه ـَن....بـزرگ نشدن!

عـزیـز ِ مـن...وقتـی یـه رابطـه ای تمـوم میشـه...دیگـه تمـوم شـده...

راه بـرگشتـی نـداره.....حـداقـل واسـه مـن...

آقـا یـه بـار گنـد میـزنـی...دعـوا میشـه و همـه چـی واسـه مـن تمـوم میشـه...

حـالـا مث ایـنکـه واسـه شمـا تمـوم نشـده ُ بـاز سـر ُ کلـه ـَت پیـدا میشـه...

زنـگ میـزنـی...پـی اِم میـدی...

بـا یـه معـذرت خـواهـی بـاز همـه چـی خـوب میشـه البتـه ظـاهـرا(چـون دیگـه مـن

واسـم اون رابطـه مهـم نبـود)

بـاز گنـد میـزنـی....میگـم تمـوم...بـاز چنـدوقـت دیگـه میـای ُ

کـامنـت میـذاری تـو واسـم مـردی...

(نمـیدونـم فـک کـردی تـا اون مـوقع هنـوز تـو زنـدگـی ِ مـن بـودی؟نـه بـابـا....همـون اول شـوت شـدی

بیـرون و تمـام)

بـاز امـروز از طریـق یـه واسـطه کـه پشیـمون شـدی...

بعـد پـی اِم...کـه غلـط کـردم..گـه خـوردم...بی معـرفـت...

بـاهـام حـرف بـزن...

و مـن خـب سکـوت میکنـم چـون:: (بـرای چندمیـن بـار تـاکـید میکنـم)

واسـم مـردی...همـه چـی تمـوم شـده....بـابـا رفتـی بیـرون ا زنـدگیـم...

خـب بفهـم...

واقعـا خنـده داره هـا...

ینـی کسـی که ادعـا میکـرد خیلـی مغـروره و اگـه بـره دیگـه برنمیگـرده و

اگـه برگـرده اون آدم سـابق نیـس...اینجـوری داره میکنـه...

فقـط خنـدیـدم امـــروز...

درس میخـونم...یـهو یـادم میـاد ُ میـزنـم زیـر ِ خنـده....

:)))

ممـنـون کـه مـایـه شـادی مـا را فـراهـم میکنـید...

امـا بـه فکـر خـودتون بـاشیـن خـوب...

بـزرگ شیـن یـه ذره...

یه چـیزی کـه تمـوم بشـه مسلمـا شـروع نمیـشه!

گفتم شمـام بخنـدیـن...

اینجـوری شـاید خنـده دار نبـاشـه امـا

بـه عمـق فـاجعـه که پـی ببـرین میخنـدیـن...اونـم زیــــاد...

:))